(1586)قصهى طوطى جان زین سان بود |
|
کو کسى، کو محرم مرغان بود |
(1587)کو یکى مرغى ضعیفى بىگناه |
|
و اندرون او سلیمان با سپاه |
(1588) چون بنالد زار بىشکر و گله |
|
افتد اندر هفت گردون غلغله |
(1589) هر دمش صد نامه صد پیک از خدا |
|
یا ربى زو شصت لبیک از خدا |
مولانا در عنوان این قسمت، عقل های خدا جو یا عقول الهی را چون پرندگانی می بیند که برای پرواز به سوی خداوند وشناخت او بال هایی دارند ودر اینجا بالهای پرندگان عقل خداجو « اجنحهْ طیور عقول الهی» را وصف می کند.
طوطى جان: براساس تحقیق استاد فروزانفرتشبیه جان و روح انسانى به انواع مرغ از قبیل: طوطى، شهباز، طاوس، کبوتر مبتنى بر این عقیده است که جان جوهرى است مجرد که بسبب امر الهى یا براى فعلیت و تفصیل علوم خود که بالقوه و اجمالى است به بدن تعلق گرفته و یا عشق هیولى او را پاى بند جسم کرده است، مردم در روزگار پیشین فرشتگان را با پر و بال تصویر مىکردند بمناسبت آن که مرغان هم بال و پر دارند و بنیروى آن بسوى آسمان پرواز مىکنند، جان را هم جوهرى علوى و بگوهر مانند فرشتگان مىدانستند، او هم از آسمان بزیر افتاده است و باز بدان جا باز مىگردد پس او نیز باید مانند ملایکه بال و پر داشته باشد، با رعایت این تناسب روح را بصورت پرندگان تخیل کردهاند. بنا بنقل ابو الحسن على بن حسین مسعودى مورخ مشهور (متوفى 346) گروهى از عرب روح را پرندهاى فرض مىکردهاند که در جسم انسان منبسط مىشود و چون مرد کشته شد پیوسته بگرد او مىگردد و بصورت مرغى نگران و مستوحش مصور مىشود و بر قبر وى زارى و فریاد مىکند، این مرغ را «هام، هامه» مىنامیدهاند، بعقیدهى آنها این پرنده کوچک است و بتدریج بزرگ و کلان مىشود تا جثهاش باندازهى نوعى از جغد (صدى) مىرسد، او همیشه در دخمهها و ویرانهها منزل دارد، هم او، اخبار و ماجراهاى فرزند میت را بگوش وى مىرساند، این عقیده را اسلام باطل شمرده و حضرت رسول اکرم فرموده است: لا هام. (هام وجود ندارد) [1]
ابن سینا در قصیدهى عینیه خود نفس انسانى را به ورقاء (کبوتر) تشبیه کرده است، این قصیده متضمن وصفى است از هبوط جان از جهان برین و پیوستنش بدین جسم فرودین و باز گشت او بعالم علوى . نیز او رسالهاى بنام (رسالة الطیر) تالیف کرده و جان حکما را به مرغان آزاد تشبیه نموده است. ابو حامد محمد بن محمد غزالى (505- 450) هم رسالهاى بدین نام دارد که چگونگى اجتماع مرغان و رهایى آنها را از قفس باز مىگوید. در کلیله و دمنه یک باب وجود دارد بنام «باب الحمامة المطوقة»که در رسائل اخوان الصفا آن را رمزى از گرفتارى روح و طریق آزادى آن شمردهاند. [2]
سلیمان: سلیمان بن داود، در روایات اسلامى، نمودار حشمت و قدرت و تسلط بر اصناف جانوران است و با وجود این، نمونهى مسکنت و قطع علاقه و بىاعتنایى بملک عاریت نیز هست.
مرغ ضعیف، مثالى است براى اولیا و مردان خدا که بضعف بشرى و بىچارگى انسان واقفاند و یا آن که در چشم مردم ظاهر بین خوار و ذلیلاند، و بىگناهاند براى آن که مغلوب تصرف خدایند و بخود کارى نمىکنند ولى در باطن، سلطنت و حشمت الهى دارند و مانند سلیمان هستند از آن جهت که قواى شهوانى و غضبى را که دیوان و اهریمناناند در بند کرده و بکارهاى نیک گماردهاند و زبان مرغان ضمیر را مىدانند و منطق الطیر سلیمانى آموختهاند. ممکن است هم بگویم که چون دل جلوه گاه حق است، این بدان ماند که سلیمان با سپاه خود در درون آنها جاى گرفته باشد، بر این فرض اشاره خواهد بود بحدیث: لا یسعنى ارضى و لا سمائى و یسعنى قلب عبدى المؤمن. (من که خدایم در آسمان و زمین نمىگنجیم ولى در دل بندهى مومن خود مىگنجم.)[3]
افتد اندر هفت گردون غلغله: یعنی ناله انسان عاشق محض عشق است و به همین دلیل در هفت آسمان غلغله میافکند .
( 1586) قصه طوطى جان این طور است کو کسى که بزبان مرغان آشنا باشد. ( 1587) کو آن مرغ ضعیف بىگناهى که در باطن او سلیمان با سپاهش نهفته باشد. ( 1588) وقتى خالى از شکر و شکایت همىنالد در هفت آسمان غوغا بر پا مىشود.( 1589) در هر دمى که مىزند صد نامه و صد قاصد از خداوند باو مىرسد در جواب یک یا رب شصت لبیک مىشنود.
مولانا طوطی جان یا روح را چنین توصیف میکند: در ظاهر مانند مرغی ضعیف است که از فرمان پروردگار سر نمیپیچد (بیگناه) و در درون این جسم نحیف قدرتی پنهان است به عظمت سلیمان و سپاه او. این قدرت، غلبه مرد حق بر امور نفسانی است و یا به تعبیر دیگر قدرت حق است که در او تجلی کرده است. مرد حق زار مینالد، اما در ناله او نه گلهای هست و نه شکری، زیرا گله و شکر را کسی میکند که از یک حظّ نفسانی دور مانده یا به آن رسیده باشد. مرد عارف، خویشتنی ندارد که برای آن حظّ نفسانی بخواهد. ناله او محض عشق است و به همین دلیل در هفت آسمان غلغله میافکند . صد نامه و صد پیک که هر دم از خدا به او میرسد، فیض الهی است که او را هر دم به کشف اسرار غیب موفق میکند. رابطه این روح پیوسته به حق، با پروردگار، چنان است که تا بگوید یا رب، شصت لبّیک از خدا میشنود.
[1] - مروج الذهب، طبع مصر، در حاشیهى کامل ابن الاثیر، ج 4، ص 112.
[2] - رسائل اخوان الصفا، چاپ مصر، ج 1، ص 63.
[3] - احادیث مثنوى، انتشارات دانشگاه طهران، ص 26.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |